محل تبلیغات شما
صبح دولت می تراود چشمتان می نگارم از تو بهر امتحان شاید این برگ سیاه از دفترم می برد باد سحر سوی مهان شوق دیدار تو در نامه ام می نویسم بهر رویت ای جوان از غم دوران شوم روزی رها گر وصالت رخ دهد در وصل جان صبح دولت می رسد از راه باز آندمی که می روم از آشیان گشت بیمارت غمت این جان و دل ای که جانم از غم تو سوزد آن آیم ار کویت به روزی اینچنین شوق وصلت می کشد ما را گمان بوسه گاه سرخ لبهایت چنین می نوازد ساز ما را بی امان با سر انگشتت بزن بر تار دل تا بخیزد آه دل

می شود همه از جنس آسمان باشیم

از گل یاس و ز بوی نسترن

ماه رویی یک شبی راهم ببست

تو ,دل ,صبح ,دولت ,ای ,غم ,صبح دولت ,دولت می ,از غم ,ما را ,تراود چشمتان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها