ای زبان سرخ من بر باد ده هست مرا
خود بگیر و خود ببر هم پا و هم دست مرا
خوش نوازش میکنی هر دم که نجوا میکنی
باز بگشا راه تنگ و سخت و بن بست مرا
بر گشا یکقصه نو از نوازشهای خویش
کم ببُر با این رفیقان عهد و پیوست مرا
روزگاری خوش بودی با هر که بودم همنشین
از چه رو اکنون چنین آتش زنی هست مرا
تا سحر از ناله های آتشینت سوختم
مرهمی کن بر دل زخمی جان خست مرا
شکوه دارم از تو و از هر زبان جان گداز
خود کن انصاف و رها کن زخم پیوست مرا
می تراود از تو و از هرم آتشهای تو
هم نیستان سوختی هم باغ گل بست مرا
بهتر از مهر سکوتی بر تو درمانی نشد
تا به کی باید فرو بندی چنین دست مرا
۱۳۹۸.۰۸.۱۲ ۲۲:۲۷ "یسار"
درباره این سایت