از زخم زبانها دیگر دردم نمی گیرد
نه این که درد نداشته باشد
بلکه دیگر از زخمهای مداوم بی حس شده ام
خلسه ای خاص در وجودم حادث شده است
انگار صورت همه مساله ها را پاک کرده باشند
دیگر دردی جز درد مرا آزار نمی دهد
و تنها درد است که تسکین دردم شده است
درد روی درد را شنیده ای؟
دردی می آید و مرهم درد قبلی می شود
درد دیگری را که می بینی درد خودت فراموشت می شود
و گاهی اگر سادگی کنی ، شاکر میشوی که درد دیگری را نداری و این عین خودخواهی است
بزرگی را گفتند این همه گرفتاری و درد داری باز هم شاکری؟ فرمود: شاکرم که به مصیبتی گرفتارم ، نه معصیتی
درد داشتن هم حسن است هم عیب
درد می کشی ولی بی دردی آدمی را افسرده می کند
بی خاصیت می کند
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
(مجذوب علی شاه)
1398.08.12 13:55 "یسار"
درباره این سایت