عجب حال خوشی دارد ، غم دلتنگی دلبر
خوشا حال خوشت یارا که هستی در غمش یکسر
به هر ناله به هر مویه بری نام نگار خویش
چه توفیقی برای ما پدید آید از این بهتر
تمام خط ابرویش شود همچون کمان و تیر
که بر دوزد دل ما را به تیری بر غم دلبر
کنم شکوه کنم ناله ، که نام او برم هر دم
بود اشک بصر ما را ، به نزدش چون در و گوهر
در این بزم دل و دلدار شود گر جان و تن خسته
نشاید بر زبان آید ، که خستم از رخش آخر
به صبر ار کوشم و سازم، دل پر درد خود آرام
رسد مرهم بر این حرمان، ز روی دلکش دلبر
هوای دیدن رویش ، شده ورد مدام ما
عیان است آن رخ رعنا، بصیرت ار بود بر سر
1398.08.11 10:03 "یسار"
درباره این سایت